میثم را زیارت کردیم و آموختیم ولایت پذیری را و بعد مسجد سهله...... آقای شبهای سهله کمک کن از این جا که برگردم وبلاگم سهله نشین بماند...........آه سهله سهله سهله ...... سه شنبه شب باشد و غروب باشد و سهله باشی و تمام دستهای روی سر و چشمهای گریان دعا می کنند فرج را ..... و من هنوز ندیدمت آقا..... کنج مقام ابراهیم آل یاسین می خوانیم برایت .... نه .... برایم!
چهارشنبه خانه ی حضرت علی... چهار سال پیش که آمدم چه حالی داشتم از بودن اینجا! مرد عرب که می گفت: هذا مقام الصلوه العباس و بعد به زور فارسی را دمش می چسباند و می گفت نماز نماز یعنی نماز بخوان!!!!!! تنم سرد شد چسبیدم به دیوار ! من که باشم که در نمازخانه ی حضرت عباس نماز بخوانم!!!! و مرد عرب دیگر فقط مانده بود با چوبش کتکم بزند تا نماز بخوانم!!!!!! اما امروز می گویند اینجا سند ندارد! اه و من اصلا حس دفعه قبل را ندارم!!! جالب است احساسمان هم دچار بروکراسی شده!!حالا که سند نیست حس هم نیست!
مسجد کوفه... خوابم می آید و حاج آقا مرتب می گوید اگر خوابتان می آید خوابتان هم عبادت است همین که اینجایید کافیست!انگار دقیق حال مرا می داند. عجب حاج آقایی!
ای امام انس والجّان، عهد ما کوفی مگردان....( پنجشنبه 30/4/90 نجف حرم حضرت امیر علیه السلام)
تمام مدت به دابة الارض بودن مولا علی فکر می کنم ... چه زیباست اعتقاد به رجعت داشتن " مقر به رجعتکم... آقا جان می خواهم ببینم رجعتتان را ... می خواهم بخوانم از شوقتان ... می خواهم بمیرم در رکابتان ... توقع زیادیست؟
شب جمعه کربلا............
بین الحرمین جای سوزن انداختن نیست .... انگار همه آمده اند و من بی تاب احساس بوی سیبم... هر مداحی می گفت صاحب الزمان در مجلس ما نشسته اند غصه ام می شد که چرا در قسمت مردانه ی مجلس نیستم تا دنبال مولایم چشم بگردانم و امشب اینجا تمام بخش خواهران را با عشق می گردم! چه کفش داری قشنگی یعنی مادر اینجا هم بوده؟ ... چه صف های پر از ازدحام تفتیش زیبایی! چه له شدن های دلنشینی! یعنی مادر اینجا هم بوده؟...... چه صحن پر از جمعیتی! مادر سیبها! ای آب ها فدایت! چه حال شیرینی دارد دنبال تو گشتن.............
ساعت 12:30 به وقت عاشقی صحن مولا سیدالشهدا ....
ایوان طلا را نوای بلند سینه و زاری اعراب پر کرده و من فقط آهنگش را می فهمم و اشک می ریزم و همراهشان سرنوحه را تکرار می کنم " یوما یوما " فکر کنم یوما یعنی مادر..... آه مادر مادر مادر مادر.........هنوز دنبال بوی سیبم...........................................
جمعه 90/34/31 . امروز تولد نی نی شاهد است. حالا دیگر همه ی کاروان خبر دارند پس ما هم تولد می گیریم.... فکرش را بکن در کربلا دنبال کیک باشی!!! و البته بیابی!!!!!!! دلمان نیامد دردانه ی حسین باشد و ما برای دخترکمان جشن بگیریم پس نان و خرمای حضرت رقیه را زود تر از کیک تولد خریدیم و گفتیم رقیه جان بنفسی و مالی و اسرتی و اولادی انت....
بقیه عکس ها را در اینجا ببینید